♂♥♀فشفشه♂♥♀
چرت و پرتای دوتا دیوونه!!


باز این لوکس بلاگ بازی دراورده!

باز این لوکس بلاگ قاط زده!

نصف مطالبم پاک شده!

اه!

حیف اون همه زحمت!

دو شنبه 21 آذر 1390برچسب:, 1:11نویسنده+حنان | |

من غرق مهربونیتم..!

دو شنبه 21 آذر 1390برچسب:, 1:10نویسنده+حنان | |

....

ای بابا نامردا چرا نظر نیذارین؟؟؟؟؟؟

یه انگیزه واسه ادامه دادن ایجاد کنین...

یک شنبه 13 آذر 1390برچسب:, 16:4نویسنده+حنان | |

کاش...

کاش وقتی اسمان بارانی است

از زلال چشمهایش تر شویم

وقته پاییز از هجوم دست باد

کاش مثل پونه ها پر پر شویم

کاش اشکی قلبمان را بشکند

با نگاه خسته ای ویران شویم

کاش وقتی شاپرک ها تشنه اند

ما به جای ابرها گریان شویم

کاش وقتی ارزویی می کنیم

از دل شفافمان هم رد شود

مرغ امین هم از ان جا بگذرد

حرف های قلبمان را بشنود

جمعه 11 آذر 1390برچسب:, 15:21نویسنده+حنان | |

ای اشک ها ببارید

ای اشکها ببارید

 

بر دل خسته تنهایم

شاید بارش شما

آبی باشد بر آتش درونم

و شاید هم

نمکی بر زخمهای کهنه

ای اشکها ببارید بر حال زارم

چون بعد از این کسی برای تنهایی من گریه نخواهد کرد

ببارید و هر آنچه هست و نیست را از بین ببرید

می خواهم از یاد ببرم هر آنچه هست در خاطرم

اما خوب می دانم که همه بر دلم حک شده و با هیچ سیلابی پاک نمی شود

کدامین شانه محرم اشکهایی است که در فراق تو ریخته می شوند؟؟


جمعه 11 آذر 1390برچسب:, 1:14نویسنده+حنان | |

تصاویر زیبا و عجیب از آرایش دخترونه!

تصاویر زیبا و البته بسیار عجیب از آرایش دخترانه

تصاویر زیبا و البته بسیار عجیب از آرایش دخترانه

 

تصاویر زیبا و البته بسیار عجیب از آرایش دخترانه

تصاویر زیبا و البته بسیار عجیب از آرایش دخترانه

تصاویر زیبا و البته بسیار عجیب از آرایش دخترانه

تصاویر زیبا و البته بسیار عجیب از آرایش دخترانه

تصاویر زیبا و البته بسیار عجیب از آرایش دخترانه

تصاویر زیبا و البته بسیار عجیب از آرایش دخترانه

پنج شنبه 10 آذر 1390برچسب:, 22:8نویسنده+حنان | |

داستان خنده دار خیانت!!

صدای زنگ تلفن – دخترک گوشی رو بر میداره


سلام . کیه؟


سلام دختر خوشگلم منم بابایی! مامانی خونه است؟ گوشی رو بده بهش!


نمیشه!


چرا؟


چون با عمو حسن رفتن تو اطاق خواب طبقه بالا در رو هم رو خودشون بستن!

 

سکوت


بابایی ما که عمو حسن نداریم!


چرا داریم. الآن پیش مامانه.


ببین عزیزم. اینکاری که میگم بکن. برو بزن به در و بگو بابا اومده خونه!


چشم بابا


چند دقیقه بعد


بابا جون گفتم.


خوب چی شد؟


هیچی. همینکه گفتم یهو صدای جیغ مامانم اومد بعد با عجله از اطاق اومد بیرون همینطور که از پله ها میدوید هول شد پاش سر خورد با کله اومد پایین. نمیدونم چرا تکون نمیخوره دیگه !!؟


خوب عمو حسن چی؟


عمو حسن از پنجره پرید توی استخر. ولی پریروز آب استخر رو خودت خالی کرده بودی یک صدای بامزه ای داد نگو! هنوز همونتو خوابیده!


استخر؟ کدوم استخر؟ ببینم مگه شماره ****۰۹۱۷ نیست؟


نه!


ببخشین مثل اینکه اشتباه گرفتم

چهار شنبه 9 آذر 1390برچسب:, 22:37نویسنده+حنان | |

بگذار سر به سینه من...
بگذار سر به سینه ی من تا که بشنوی

 

آهنگ اشتیاق دلی درد مند را

شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق

آزار این رمیده ی سر در کمند را

بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت

اندوه چیست، عشق کدامست، غم کجاست

بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان

 

عمریست در هوای تو از آشیان جداست

دلتنگم، آنچنان که اگر بینمت به کام

 

خواهم که جاودانه بنالم به دامنت

شاید که جاودانه بمانی کنار من

 

ای نازنین که هیچ وفا نیست با منت

تو آسمان آبی آرامو روشنی

 

من چون کبوتری که پرم در هوای تو

یک شب ستاره های تو را دانه چین کنم

 

با اشک شرم خویش بریزم به پای تو

بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح

 

بگذار تا بنوشمت ای چشمه ی شراب

بیمار خنده های توام ، بیشتر بخند

 

خورشید آرزوی منی ، گرم تر بتاب

 

چهار شنبه 9 آذر 1390برچسب:, 22:28نویسنده+حنان | |


♀Ati♀