♂♥♀فشفشه♂♥♀
چرت و پرتای دوتا دیوونه!!


.....

 

وقتی

یه روز دیدی خودت اینجایی و دلت یه جای دیگه … بدون که کار از کار گذشته و تو عاشق شدی

طوری میشه که قلبت فقط و فقط واسه عشق می تپه ، چقدر قشنگه عاشق بودن و مثل شمع سوختن

همه چی با یک نگاه شروع میشه

این نگاه مثل نگاهای دیگه نست ، یه چیزی داره که اونای دیگه ندارن ...

محو زیبایی نگاهش میشی ، تا ابد تصویر نگاهش رو توی قلبت حبس می کنی ، نه اصلا می زاریش توی یه صندوق ، درش رو هم قفل می کنی تا کسی بهش دست نزنه.

حتی وقتی با عشقت روی یه سکو می شینی و واسه ساعتهای متمادی باهاش حرفی نمی زنی ، وقتی ازش دور میشی احساس می کنی قشنگترین گفتگوی عمرت رو با کسی داری از دست میدی.

می بینی کار دل رو؟

شب می آی که بخوابی مگه فکرش می زاره؟! خلاصه بعد یه جنگ و

جدال طولانی با خودت چشات رو رو هم می زاری ولی همش از خواب میپری ...

از چیزی میترسی ...

صبح که از خواب بیدار میشی نه می تونی چیزی بخوری نه می تونی کاری انجام بدی ، فقط و فقط اونه که توی فکر و ذهنت قدم می زنه

به خودت می گی ای بابا از درس و زندگی افتادم ! آخه من چمه ؟

راه می افتی تو کوچه و خیابون هر جا که میری هرچی که می بینی فقط اونه ، گویا که همه چی از بین رفته و فقط اون مونده

طوری بهش عادت می کنی که اگه فقط یه روز نبینیش دنیا به آخر میرسه

وقتی با اونی مثل اینکه تو آسمونا سیر می کنی وقتی بهت نگاه می کنه گویا همه دنیا رو بهت میدن

گرچه عشق نه حرفی می زنه و نه نگاهی می کنه !

آخه خاصیت عشق همینه آدم رو عاشق می کنه و بعد ولش می کنه به امون خدا

وقتی باهاته همش سرش پائینه

تو دلت می گی تورو خدا فقط یه بار نیگام کن آخه دلم واسه اون چشای قشنگت یه ذره شده

دیگه از آن خودت نیستی

بدجوری بهش عادت کردی ! مگه نه ؟ یه روزی بهت میگه که می خواد ببینتت

سراز پا نمی شناسی حتی نمیدونی چی کار کنی ...

فقط دلت شور میزنه آخه شب قبل خواب اونو دیدی...

خواب دیدی که همش از دستت فرار میکنه ...

هیچوقت براش گل رز قرمز نگرفتی ...چون بهت گفته بود همش دروغه تو هم نخواستی فکر کنه تو دروغ میگی آخه از دروغ متنفره ...

وقتی اون رو می بینی با لبخند بهش میگی خیلی خوشحالی که امروز میبینیش ...

ولی اون ...

سرش رو بلند می کنه و تو چشات زل میزنه و بهت میگه

اومدم بهت بگم ، بهتره فراموشم کنی !

دنیا رو سرت خراب میشه

همه چی رو ازت می گیرن همه خوشبختیهای دنیا رو

بهش می گی من … من … من

از جاش بلند میشه و خیلی آروم دستت رو میبوسه میذاره رو قلبش و بهت میگه خیلی دوستت دارم وبرای همیشه ترکت می کنه

دیگه قلبت نمی تپه دیگه خون تو رگات جاری نمیشه

یه هویی صدای شکستن چیزی می آد

دلت می شکنه و تکه های شکستش روی زمین میریزه

دلت میخواد گریه کنی ولی یادت می افته بهش قول داده بودی که هیچوقت به خاطر اون گریه نمیکنی چون میگفت اگه یه قطره اشک از چشمای تو بیاد من خودم رو نمیبخشم ...

دلت میخواد بهش بگی چقدر بی رحمی که گریه رو ازم گرفتی ولی اصلا هیچ صدایی از گلوت در نمیاد

بهت میگه فهمیدی چی گفتم ؟با سر بهش میگی آره!...

وقتی ازش میپرسی چرا؟؟؟میگه چون دوستت دارم!

انگشتری رو که تو دستته در میاری آخه خیلی اونو دوست داره بهش میگی مال تو ...

ازت میگیره ولی دوباره تو انگشتت میکنه ...میگه فقط تو دست تو قشنگه...

بعد دستت رو محکم فشار میده و تو چشمات نگاه میکنه و...

بعد اون روز دیگه دلت نمیخواد چشمات رو باز نمی کنی

آخه اگه بازشون کنی باید دنیای بدون اون رو ببینی

تو دنیای بدون اون رو می خوای چی کار ؟

و برای همیشه یه دل شکسته باقی می مونی
دل شکسته ای که تنها چاره دردش تویی

 

یک شنبه 28 بهمن 1390برچسب:, 22:21نویسنده+√ عــ̶ا طــے| |

کـنار تو

 

کنار تو نشسته ام
میان ما نمانده هیچ حایلی

بریده بندهای غیب
گسسته ام ز بودوهست

تورا نگاه می کنم

تورا که هستی منی
به روی ماه تو نگاه می کنم

و هستی ام چوپاره پاره های برف

به زیر گرمی نگاه جانفروز تو

به یکدم آب می شود

 

 

یک شنبه 28 بهمن 1390برچسب:, 21:56نویسنده+√ عــ̶ا طــے| |

مجنون و خدا

 

یک شبی مجنون نمازش را شکست بی وضو در کوچه لیلا نشست

عشق آن شب مست مستش کرده بود فارغ از جام الستش کرده بود

سجده ایی زد بر لب درگاه او مملو از لیلا دل پر آه او

گفت یا رب از چه خوارم کرده ایی ؟ بر صلیب عشق دارم کرده ایی

جام لیلا را بدستم داده ایی و ندر این بازی شکستم داده ایی

خنجر عشقش به جانم میزنی دردم از لیلاست آنم میزنی

خسته ام زین عشق ،دل خونم مکن من که مجنونم ،تو مجنونم مکن

مرد این بازیچه دیگر نیستم این تو و لیلا ی تو ....من نیستم

گفت: ای دیوانه لیلایت منم ! در رگت پنهان و پیدایت منم!

سالها با جور لیلا ساختی من کنارت بودم و نشناختی؟

عشق لیلا در دلت انداختم صد قمار عشق یکجا باختم

کردمت آواره ی صحرا نشد گفتم عاقل میشوی ! اما نشد

سوختم در حسرت یک یا ربت غیر لیلا بر نیامد از لبت

روز و شب او را صدا کردی ولی دیدم امشب با منی گفتم بلی !

مطمئن بودم به من سر میزنی در حریم خانه ام در میزنی

حال این لیلی که خوارت کرده بود درس عشقش بی قرارت کرده بود

مرد راهش باش تا شاهت کنم صد چو لیلی کشته در راهت کنم


[تصویر:  42bd9f3dac579555682a6d434429c320.jpg]


بیخودی پرسه زدیم، صبحمان شب بشود

بیخودی حرص زدیم،سهممان کم نشود

ما خدا را با خود، سر دعوا بردیم و قسمها خوردیم

ما به هم بد کردیم، ما به هم بد گفتیم

ما حقیقت هارا، زیر پا له کردیم

…و چقدرحظ بردیم، که زرنگی کردیم

روی هرحادثه ای، حرفی از مهر زدیم

از تو من میپرسم ، ما که راگول زدیم؟؟؟

 

یک شنبه 28 بهمن 1390برچسب:, 21:49نویسنده+√ عــ̶ا طــے| |

زیـباست ....

 

 

زیباست این زندگی با تو ، فقط با تو

 زیباست لحظه های عاشقی ، با تو ، تنها در کنار تو

زیباست لحظه غروب ، با تو ، فقط به یاد تو

آن لحظه که با تو هستم ، بهترین لحظه زندگی ام است

که دلم نمیخواهد آن لحظه بگذرد

دلم میخواهد آن لحظه که در کنار تو هستم هیچگاه به پایان نرسد

زیباست این زندگی در کنار تو ، فقط با عشق تو

 

یک شنبه 28 بهمن 1390برچسب:, 21:40نویسنده+√ عــ̶ا طــے| |

بـر بــزن

 

بار آخر من ورق را با دلم بر میزنم
بار دیگر حکم کن.با دلت ،
دل حکم کن.
حکم :دل
!
هر که دل دارد بیندازد وسط
!!!
تا که ما دلهایمان را رو کنیم

این دل من !
رو بکن حالا دلت را
!
دل نداری ؟

بر بزن...

یک شنبه 28 بهمن 1390برچسب:, 21:35نویسنده+√ عــ̶ا طــے| |

Lo0o0o0o0o0vely

 

 

بقیه عکسا رو تو ادامه مطالب ببینین

 

 


ادامـ ــه حرفایِ ما
یک شنبه 8 بهمن 1390برچسب:عکس عاشقانه,love,lovely, 22:19نویسنده+√ عــ̶ا طــے| |

تورا مانند گلها دوست دارم...

بخند ای عشق ای امید فردا

که من خندیدنت را دوست دارم

به باغ خاطرم هر روز وهر شب

تو را تنهای تنها دوست دارم

منم چون ماهی افتاده در شن

تو را مانند دریا دوست دارم

نگاهی کن به من ای عاشق دل

تو را مانند گلها دوست دارم

جمعه 28 بهمن 1390برچسب:, 16:22نویسنده+حنان | |

خدااااااااااااااااااا


یک شبی را عاشقانه از هوس پاکم بکن

هر نگاهت موجی بر هر تخته سنگ پیکرم

پر تلاطم تر زپیشم غرق امواجم بکن

بی منت ازخاکم بکن

از هوس پاکم بکن

غرق امواجم بکن

می پسندم بازوانت را به دور شانه ام

اول کارم هنوز فکر سر انجامم بکن

با تو من در شب خیال دیگری دارم به سر

همچو شبگردی مرا ازخواب بیدارم بکن

بی منت ازخاکم بکن

از هوس پاکم بکن

غرق امواجم بکن

فکر سر انجامم بکن

ازخواب بیدارم بکن

بارها گفتم توبه...توبه ای خدا...

باز هم کردم گناه...

بارها بخشیدی مرا... ای خدا...

باز هم کردم گناه...

دوست دارم همچو پیچک برسراپای تو پیچم

بازامشب چون گل وحشی شدم رامم بکن

شبنمی شو بوسه بر گلبرگ اندامم بزن

بوسه بارانم بکن بی تاب بی تابم بکن

بخت و قسمت را بگو دستی به دست هم دهند

دست به دستم ده کنارسایه ات خوابم بکن

بی منت ازخاکم بکن

از هوس پاکم بکن

غرق امواجم بکن

فکر سر انجامم بکن

ازخواب بیدارم بکن

چون گل وحشی شدم رامم بکن

بی تاب بی تابم بکن

در کنار سایه ات خوابم بکن

رسم عجیبی است...

می کنیم گناه تا که یک روز کنیم توبه...

ای خدا...

تا کی...؟ کجا...؟ خواهیم رفت ما....

اه...ای خدای عزیزم

حقا که رحیمی بر گناهم...

 

پنج شنبه 27 بهمن 1390برچسب:, 15:19نویسنده+حنان | |


♀Ati♀